جدول جو
جدول جو

معنی گردن داده - جستجوی لغت در جدول جو

گردن داده
مطیع منقاد، جمع گردن دادگان مقابل گردن برده: که از گردنکشان کشورستانی بگردن دادگان کشور سپاری. (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار
گردن داده
مطیع، منقاد، برای مثال گه از گردنکشان کشور ستانی / به گردن دادگان کشور سپاری (عنصری - ۲۸۵)
تصویری از گردن داده
تصویر گردن داده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردن دادن
تصویر گردن دادن
کنایه از تسلیم شدن، اطاعت کردن، تن در دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردن دادن
تصویر گردن دادن
اطاعت کردن، مطیع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن دادن
تصویر گردن دادن
((~. دَ))
اطاعت کردن، تسلیم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردن نهاده
تصویر گردن نهاده
مسلم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردش دادن
تصویر گردش دادن
گرداندن کسی یا چیزی در جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردن نهاده
تصویر گردن نهاده
مطیع فرمانبردار منقاد
فرهنگ لغت هوشیار
اطاعت انقیاد: ماه و آفتاب و ستارگان و شب و روز و احوال خلقان فرمان بردار الله اند باخواری و گردن دادگی طوعا او کرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن برده
تصویر گردن برده
عاصی غیر منقاد مقابل گردن داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردش دادن
تصویر گردش دادن
گرداندن کسی یا چیزی را بحرکت در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن برده
تصویر گردن برده
((گَ دَ. بُ دِ))
عاصی، غیرمنقاد، مقابل گردن داده
فرهنگ فارسی معین
گره خورده: کمند گره داده پیچ پیچ بجز گرد گردن نمی گشت هیچ. (نظامی)، امری که در آن مشکلی پدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار